کودک دلبندم روزت مبارک
این چند روز اصلا روزای خوبی نبود همه اش مریض بودیم البته تبسم که هنوزم خوب نشده خیلی بی اشتها وبهانه گیر شده دیگه هیچی نمی خوره خیلی غصه میخورم همه اش سعی کردم بای دلش بالا برم که کمتر بهانه بگیره صبح ها ساعت ٦بیداره وتا چشماشوباز میکنه میگه انگام جیش اخه دریک حرکت انتهاری از هفته ی قبل خودش خودشو از پمپرز گرفته ودیگه توی پمپرزش جیش نمیکنه من بیچاره ام از حولم مثل شزن از خواب میپرم و روزمن ودخترک ملوسم اینگونه اغاز میشه بعدحاضرمیشیم وباهم میریم برای بابا علی یه نون بربری پرکنجد میخریم ویه جایزه ام برای تبسم خانم وراهی منزل میشیم سه شنبه هم روز کودک بود وبه همین مناسبت تبسم رو بردیم بیرون وحسابی گشت وگذار کرد وبابا علی هم حس...
نویسنده :
مامان هنگامه
11:23